- ۱ نظر
- ۲۶ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۳
دروازه بندگی ام را به توپ بسته ،
شیطان
تو بیا و دفاع آخرم شو ...
غروب دوازدهم رمضان المبارک * حاء . الف
شهید والا مقام حمید رضا محمدی
خود را آماده جنگ های آینده کنید ، زیرا که اسلام همیشه با کفر در جنگ است .
یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
کتابی که حضرت امام خامنه ای مد ظله العالی تاکید بر ترجمه آن به زبان های عربی و انگلیسی داشتند . خواندن این کتاب خالی از لطف نیست ...
قصدم این بود که در این دهه مبارک یه طرح کار کنم از پیشرفت های علمی و ... انقلاب که خدا را شکر کم هم پیشرفت نکرده ایم . از حنا بز شبیه سازی شده بگیر تا این میمون خوش شانس که همین چند روز پیش یه سری تا فضا رفت و برگشت . و همان طور هم که پیش بینی میشد ، و همچنین بنا بر پیش بینی های خود دشمنان ، رتبه علمی ما تا 5 سال آینده به چهارم جهان خواهد رسید . اما چی شد که نظرم عوض شد و این مطلب رو زدم . اون هم در این کویر مطلب نزدن هام و درگیری با خود . داشتم دنبال چند تا عکس میگشتم ، حالا بگذریم در چه موضوعی . اما به دو تا عکس برخوردم که کلا همه افکارم به هم ریخت .
حضرت امام چندین و چند بار فرمودند : آهای مردم ، نگذارید این انقلاب دست نا اهلان بیفتد .
نمیخام بگم الان این انقلاب دست نا اهلان هست ، اما باید بگم این دو تا عکس که مشاهده می کنیم ، حقیقتا از اهداف انقلاب نیست ......
اینکه یه نفر پول غذای سگش از غذای خیلی ها بیشتر باشه و یکی هم مثل این کودک بیچاره ، با این نگاه معصوم کنج این خلوتکده کارتونی ، باید بنشیند و دستمال کاغذی بفروشد . تازه از فرط سرما ، رمق حرف زدن و تکرار این جمله غمبار ، که آقا دستما . خانم دستمال نمیخای ؟ ارزونه ها !! سه تا هزار . خانم جان بچت بخر . خانم چهارتاش رو هم هزار میدم . نمیخری ؟ را هم ندارد . و دست آخر هم نگاه معصومش به دست من و امثال من می ماند و در حسرت یک گوشه نگاه و کم ترین لطفی .
و ایضا تصویر دوم غمبار تر از تصویر اول شاید باید نام نهادش . کودکی از ابتدای بچگی ، این دوران را با سونی و تب لت و گوشی های آخرین مدل و هزار جور امکانات دیگر در نهایت ناز و نعمت سپری می کند ، اما این کودکان ، پریدن و شیرجه زدن از بالای تپه ای روی خاک را اوج شادی و خوشحالی می بینند . چرا که بیشتر از این شادی و بازی چیزی سراغ ندارند . چرا که خانواده ، به زحمت خرج خوراک خود را تهیه می کند . چه برسد به هزینه تفریح .
همه این ها راگفتم تا بگویم ، مبادا حرف امام لقلقه زبانمان شود و هر جا که مزه اش برایمان تمام شد و برایمان شیرینی نداشت ، خدایی ناکرده ، از دهان به بیرون پرتش کنیم .
شاید کمی بی ربط : از مدینه خبر می آید ، مادری بر بالین است ، دختری ختم امن یجیب می گیرد ، پسری نگاهش بر در دوخته ، زبانش بند آمده . و همسری تنها ، غریب ، بی کس .... تنها یارش هم بار سفر می بندد ....
----------------------------------------------------------------------------------------
طرح نوشت : هر چه پوستر برا آقا محسن میزنم ، خسته نمیشم . شاید 4 ، 5 تا کار کرده باشم اما بازم دوست دارم کار کنم و پوستر از این شهید بزرگوار بزنم . این بار منتظر پوستر بقیه شهدای محلات هم باشید . پوستر های دیگر شهدای شهر هم در راه است .
سخنی از روی دل سوزی : این روز ها به جای کوبیدن هم دیگر و زدن تو سر هم ، آهای مسئولین عزیز مملکت ، آهای سران قوا ، با شما هستم . کمی به فکر این مردم باشید . همین مردمی که حاضرند شب گرسنه سر بر بالین بگذارند اما انقلاب و حکومتشان در برابر دشمن سرافراز باشد . کمی به فکر این مردم باشید . به خدا این مردم نعمتند . به قول حضرت امام ، اینان ولی نعمت این انقلابند . به جای دعوا سر اصلاح قانون انتخابات و دعوا سر خیلی چیز های حاشیه ای ، تو را به خون شهدا کمی به فکر این مردم باشید . با چشم خودم دیدم پیرمردی را در سطل زباله دنبال لباس گرم برای فرزندان و خانواده خود بود ، اما همان پیرمرد ، وقتی هم صحبتش شوی فقط خدا را شکر می کند و راضی به رضای خداست و حاضر نیست ساز مخالف را کوک کند و حرف از مشکلات بزند . چرا ؟ چونکه با تحمل سختی ها ، عمار گونه در راه اسلام و انقلاب ، تلاش می کند . آهای مسئولین شهر ، که خیابان کج می کنید بهر خود ، یا کار های دیگر ، کمی هم به فکر این مردم باشید . ......
خط خطی دل : شام بلا ، کوچه و بازار ، سر بی معجر ، دختر بی بابا ، وای از دل زینب ...
با عرض معذرت بابت دوری چند وقته . اما بازگشتیم تا اول کار یک لبیکی بگوییم به حضرت عشق . این روز ها کمتر کسی حواسش هست که یک رهبر فرزانه فرمود : آی مردم ، اقتصاد مقاومتی را دریابید . توضیح بیشتر نیاز نیست . فقط باید دفاع کرد ، مقاومت کرد .
----------------------------------------------------------------------------
خط خطی دل : یک لشکر یاس آمدند تا بگویند ، بی معرفت ها قرارمان پیروی از ولایت بود ....
خیلی وقته چیزی ننوشتم و طرحی هم نزدم . خودمونی بگم دست و دلم به طراحی و نوشتن نمیره . یه دوستی گفته بود مشغول طرح های اقتصاد مقاومتی و کلام های نافذ حضرت آقا بریم ، اما فقط شرمندگی این دوست برامون موند . چون اصلا دست و دلم به طراحی نمیره . هر چه میکشم خط میخوره .
تا حالا شده هزار بار به یکی سلام کنی بعد جوابتو نده بعد دوباذه سلام کنی بازم جوابتو نده . بعد دوباره همین طوری هی سلام کنی . بگی تو رو به خدا جوابمو بده دیگه . گناه دارم . دلمو نشکن . جز تو کسی رو ندارم . پناهی ندارم . شما آقایی . شما مهربونی . شما سروری . بعد هیچ جوابی نشنوی . بعد دو دستی بزنی تو سر و صورت خودت و بگی مرگ من جواب بده . آخه چه کار کنم که جوابمو بدی . آره خلاصه این حالت هم برای خودش یه حالته . ایشالله نصیبت نشه .
اصلا ربطی نداره ، شایدم داشته باشه : کاش کسی زودتر از کاروان میرفت و حداقل خار ها را از روی زمین میکند .
در دلم قافله ای به راه افتاده . قافله سالار بانگ میزند .... ای قافله بایست ، مقصد نزدیک است ..
و اما مقصد کجاست ؟ خدا داند .... آنجا که میگفت اعوذ بک .....
هیهات من الغربت
سلام ارباب پابرهنه ها . سلام آقا و سرور فقیران . سخت دلم تو را میخواهد .
از فقر دنیا طلبی و دنیا خواهی بی نیازم کن .
یاحق .
-------------------------------------------------------------------------------------------
طرح نوشت : تقدیم به مردمی که هر چه میخواهیم درباره شان جک و لطیفه و چرندیات میگوییم ، در حالی که با تمام وجود ، همیشه باعث شادی ما شده اند .... علی دایی و گل هایش ، کریم باقری و شوت هایش ، حسین رضازاده و وزنه هایش ... خلاصه همیشه ما را شاد کرده اند ، چه با لطیفه ها چه با ورزشکاران و قهرمانان ... اما این بار غمگینمان کردند ... غمشان دلمان را لرزاند . به چشمان کودک که نگاه کنی میفهمی گیج و گنگ است از تنهایی . نمیداند کجا باید دنبال خانواده بگردد . یا آن کودک که بیلی دو برابر قد خود دست گرفته بود و خاک ها را زیر و رو میکرد . اما به فراخور حال و هوای کودکانه اش ، خاک بازی نمیکرد ، که دنبال مادر می گشت ... با بیل ذره های خاک را کنار میزد و مادرش را صدا میکرد ... صدایش را که بشنوی دیگر غم عالم دلت را از جا میکند . ...
نمیخام روضه بخونم اما یهو به ذهنم رسید . حال و هوای الانمه . چیزی که تو دلم میگذره اینه . اما از وقتی که دنیا وارونه گردد ... و کودکی به جای مادر ، دست مادر را بگیرد و مراقب مادر باشد ... وقتی عکس این کودک بیل به دست را دیدم یاد این جملات افتادم . کودک به دنبال مادر و ..... مادر نقش زمین و .... تازه مادر سراپا خاکی ...... سخت است ...........................
خط خطی دل : ای شیطان ، اگر فکر کردی میان این داغ ها تو را فراموش کرده ایم ، کور خوانده ای ...
صحیفه نور - جلد ۲۱ - به مناسبت قبول قطع نامه در ۲۹تیر 1367
و اما چند سوال ...
ای برادران و خواهرانم شاید خاطر عددی از معدودین از این سوالات مکدر گردد ، اما میگویم تا کمی درنگ و تفکر کنیم تا ببینیم کجای راهیم و سخن حضرت سید روح الله الخمینی رضوان الله علیه کجا ....
حداقل عرض می کنم ، در شهر خودمان آیا نااهلان و نامحرمان ( از نظر حضرت امام ) بر مسند قدرت و در جایگاه های اجرایی و اداری حضور ندارند ؟
آیا همه ی مسئولین و سرنشینان این مسند پر خط و خال ، با توجه به گفته حضرت امام ، اهل و محرم هستند ؟
آیا من نوعی و امثال من به تمام و کمال به وظیفه و دِین خود عمل کرده اند ؟
آیا حرف سید روح الله الخمینی رحمت الله علیه بر زمین نمانده ؟
آیا پیشکسوتان عرصه ایثار و مجاهدت ، اسیر روزمرگی نشده اند ؟
و هزار آیا و اما و اگر دیگر ....
همه این ها را گفتم که بگویم ، کو گوش شنوا ؟؟؟؟؟
به قول معروف حرف را که بزنی ، مخاطب خودش حرف را برمیدارد . اما چند جمله ای من باب تذکر با مخاطبانی که خود خواهند فهمید ....
دیرزو دنبال گمنامی بودیم ، امروز مواظبیم ناممان گم نشود ... این هم خط خطی دل ما ، یادگاری تقدیم به شما