نـــــــــی نما

رویای روز های کودکی ام کشف درمان امراض بود ! تا اینکه به خودم آمدم و دوربین در دستم دیدم .... با دوربین در دست هنوز به فکر درمان بودم که دوباره روزگار قرعه عکاسی به نامم زد . این بار رادیولوژیست شدم !

دل نوشتام

دروازه بندگی ام را به توپ بسته ،

شیطان

تو بیا و دفاع آخرم شو ...

غروب دوازدهم رمضان المبارک  *  حاء . الف

سفارش شهدا

شهید والا مقام حمید رضا محمدی

خود را آماده جنگ های آینده کنید ، زیرا که اسلام همیشه با کفر در جنگ است .

کتابخونه

یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق

کتابی که حضرت امام خامنه ای مد ظله العالی تاکید بر ترجمه آن به زبان های عربی و انگلیسی داشتند . خواندن این کتاب خالی از لطف نیست ...

پربیننده ترین مطالب
پیوندها

۱۲ مطلب با موضوع «دفاع مقدس :: جانبازان» ثبت شده است

طرح نوشت : پنجمین سالگرد پروازت مبارک حاج علی آقا . اسمت که میاد ، یاد سال های بچگیم میفتم . یاد اون روزایی که خونمون نزدیک مغازت بود . همون مغازه اسباب بازی فروشی . یادته علی آقا ؟؟ هر شب که میخاستیم بریم خونه ، از در مغازت که رد میشدم ، میومدی پیشم ، بغلم میکردی . یادته چه قدر باهام شوخی میکردی ؟ یادته چی صدات میزدم ؟ یادش بخیر ... گوشه گوشه بچگیم هستی علی آقا ... همه اسباب بازی هام ، همش یادگاری توئه رفیق ... یادته اون روز که مریض بودم مامانم میخاست ببردم دکتر ، هر کاری کرد نمیرفتم . یادته آورد منو پیش شما ؟؟ یادته چی بهم گفتی ؟؟ یادته چی بهم دادی ؟؟ من همشو یادمه علی آقا . همه یادگاریاتم دارم ... اما تو رفتی ... رفتی و در مغازت بسته شد ... رفتی و مغازت شد همه چیز فروشی !! معمولن تو خیلی کشورا همچین جاهایی رو موزه میکنن اما ... بگذریم . علی آقا یادم نمیره شب شهادتتو ... ساعت 8 شب غسالخانه پایین شهر ... منتظر بودم بیایی .. رسیدی . تا اومدی دویدم سمتت . یادته چی شد ؟ حرفای منو گریه خیلی ها رو یادته ؟ بیرونم کردن گفتن برو بچه !! اینجا برا تو خوب نیس ! اما من که ولت نمیکردم ! یادته همش اسمتو صدا میکردم ؟ یادش بخیر . یواشکی دوباره برگشتم پیشت ... یادم نمیره  برا مراسمای تو از مدرسه در رفتم تا بتونم بیام ... یادش بخیر علی آقا ... رفیق ، گذاشتی رفتی و ما رو تنها گذاشتی ؟ علی آقا میشه به یاد قدیما دستمو بگیری و کمکم کنی ؟ میشه کمکم کنی تو این امتحانای خدا رفوزه نشم ؟؟؟

حال نوشت : خدایا به هیچ خونه ای مریض نده ... اگه دادی ، مادر مریض نده !!

  • حاء . الف

حوالی میدون خراسون ، رو به روی بوستان کوثر . چشماتو بدوز به شیشه مغازه ها . بقالی ... کفاشی ... خشک شویی ... موتور سازی ... خودشه !

فروشگاه جلیل . تعویض روغن موتور و لوازم یدکی .

یه مرد حدودا 50 ساله .

قد کوتاه .

موهای کم پشت و محاسن سفید .

بهش میگن اوس جلیل ؛ اوس جلیل موتور ساز .

باهاش هم  کلام که بشی میفهمی نمیتونه صحبت کنه . فقط چند تا کلمه اونم به سختی . مثلا فقط میتونه بگه : سلام ، آره ، نه ، یاعلی ...

مشغول کار که میشه میبینی دست راستش از کار افتاده . از بس از دست چپ استفاده کرده ، دست چپش بزگتر شده !

گاهی اوقات یه پیر مرد در مغازش میبینی که روی ویلچر نشسته . پیر مردی که فقط یک پا داره . از پیر مرد که در مورد اوس جلیل سوال کنی میگه

پسرمه . از موتور سوارای قدیمه . گرم صحبت که میشه میگه ، اوایل جنگ بود . آقا مصطفی چمران ، یه تعداد موتور سوار نیاز داشت . جلیل و چند تا از رفقاش رفتن . عملیات چریکی میکرد پیش آقا مصطفی . زمانی که جبهه بود ، 45 تا تانک زد . تو عملیات آزاد سازی سوسنگرد ، نیرو ها رو با موتور جابجا میکرد . چند بارم آقا رو با موتور برا شناسایی برده بود خط . وقتی ازش بپرسی آقا کیه ؟ میگه آ سید علی خامنه ای . میگفت : جلیل تا وقتی مجروح نشده بود برنگشت از جبهه . اینا رو که حاج قاسم نقاد تعریف میکرد ، اوس جلیل ، به زور میگفت : نگو آقا ... حاج قاسم میگفت سال 61 بود . تو دهلاویه ترکش خمپاره به سر آقا جلیل میخوره . همه فکر میکنن شهید شده . میبرنش سردخونه اما میبینن پلاستیک روش بخار کرده . از همونجا میبرنش بیمارستان شریعتی تهران . بلافاصله عملش کردن و جمجمه اش الان مصنوعیه . .... ادامه دارد .

  • حاء . الف
 



این روز ها دلتنگی بد جور فشار می آورد بر این حرم الشیطان (قلب خود بنده عاصیم را می گویم)  . هر جور کلنجار می روم ، این دل آرام نمی گیرد .
سال پیش خدا توفیق داد و مجموعه ای به یاد جانبازان شیمیایی ، در همین موقع ها یعنی دم دمای شب عید کار کردم . به فراخور زمان ، دم عیدی خیلی دلم هوای جانبازان می کند . امسال هم گفتم یادی کنیم از جانبازان اعصاب و روان که به معنای واقعی روزی هزار بار شهید می شوند و دوباره زنده می شوند و ایضا تکرار مکررات .... به نمایندگی از این جانبازان ، یاد می کنیم از آقا رضای نیکویی ، جانباز دوست داشتنی شهر که انصافا خاطر خواه کم ندارد ، البته صرفا جهت گرفتن عکسی یادگاری با چفیه که در هفته دفاع مقدس ، خرج آرشیو ها شود .  

شاید بی ربط : سفره غم های مادر برای من ، سفره هفت سین باستانی برای شما .... 

جهت اطلاع : منتظر باشید .... اسلحه ها از ضامن خارج .... دست روی ماشه .... منتظر پیام نوروزی حضرت فرمانده ... گرافیست های مجازی و ارزشی آماده باش کامل .... 

  • حاء . الف

 

--------------------------------------------------------------------------------------------

طرح نوشت : تقدیم به کسانی که در این دنیا فقط یک قطعه در بهشت زهرا (س) به نامشان است و پس از شهادت نامشان سر در کوچه ها و خیابان ها . کسانی که محبوب ترینشان نزد مسئولین محترم ساکت ترینشان است . غریبانی که صدای خس خس سینه هایشان پشت آدم را میلرزاند .... آری همان شیر های دیروز و کلکسیون های درد امروز . جانباز را این گونه بشناس . غریب و تنها و پر درد که بعضی روز ها هم مسئولین محترم برای تجدید عکس و پوستری خود را همراه با چفیه ای بر گردن در کنار این جاماندگان از قافله ظاهر می کنند . البته همه این ها که گفتم مقصودم جانباز بود . نه کسانی که در جبهه تیر از کنار گوششان رد شده لیک درصدشان 99 است . جانباز آن ها هستند که از درد چیزی از بدنشان نمانده اما دم نمیزنند ... آن ها که همه بدنشان کلکسیون آثار جنایت آن جانی بزرگ است ولی درصدشان به زحمت به 30 هم می رسد . آری جانباز خیلی غریب است ... 

خط خطی دل : عمری است با کسانی که به حال و هوای ابری می گویند خراب کاری ندارم . 

  • حاء . الف

خط خطی دل : اتل متل یه جانباز  نمره جانبازی هاش هفتاد و پنج درصده ... 

اون که دلاوریهاش تو جبهه غوغا کرده حالا بیا ببین کلکسیون درده 

  • حاء . الف

طرح نوشت : شب عید برای تسکین دل خسته و شکسته ام این طرح رو زدم . شاید این شهید که همیشه عاشقش بوده ام گوشه نگاهی بر دلم اندازد . 

اگه میشد عکس های دیگه این شهید بزرگ رو براتون میزاشتم تا عنوان این مطلب رو خوب درک کنین اما حیف که خیلی دردناکه ......

خط خطی دل : روزای آخرش حنجره و زبانش را بیرون آورده بودند به علت شدید شدن اثرات شیمیایی . 

برای حرف زدن روی کاغذ می نوشت .. ازش پرسیدن اگه دوباره جنگ بشه به جبهه میری ؟ 

روی کاغذ نوشت : به خدا قسم نفر اول به جبهه میرم . 



  • حاء . الف


طرح نوشت : هر چه گشتم اسمش را پیدا نکردم . واقعا گمنامی یعنی این ....

بر روی عکس کلیک کنین تا در اندازه واقعی ببینین .

خط خطی دل : اون که دلاوری هاش تو جبهه غوغا کرده حالا بیا ببین کلکسیون درده 

اون که تو میدون مین هزار تا معبر زده حالا توی رختخواب افتاده حالش بده .....

  • حاء . الف

طرح نوشت : طرح دوم تقدیم به کسی که در غربت شهید شد و دیگه صدای خس خس رو از صداش نمیشنویم . شهید عنایت الله ناصری ....

خط خطی دل : جانباز را که می‌نویسم، دستی می‌اید و قلمم را هُل می‌دهد به کناری و می‌گوید: با اینکه این کلمه مرکب است ولی چه قدر تنهاست. 

  • حاء . الف


طرح نوشت : به امید خدا اولین طرح آماده شد . تقدیم به همه جانبازان شیمیایی غریب 

خط خطی دل : تا حالا زندگی یه جانباز شیمیایی رو از نزدیک دیدی ؟ 

وقتی کپسول اکسیژن تموم میشه ......نفس هاش به شماره میفته ....... بچه ها سریع به اورژانس زنگ بزنید 

تا اورژانس میرسه ..... هزار بار دل همه میلرزه ...... نگاه بابا ..... بچه ها شرمنده ...... اذیت شدین

دوباره نگرانتون کردم ......  آخ که چه قدر سخته .......


  • حاء . الف

دوستانی که تمایل به حمایت از طرح نفس های خسته را دارن میتونن از گوشه نما و لوگو این طرح در وبلاگ یا سایتشون استفاده کنن و در قسمت نظرات این پست نام وبلاگشون را اعلام کنن . برای زنده کردن یاد جانبازان شیمیایی درنگ نکنید و همین الان به حامیان این طرح بپیوندید تا در فضای مجازی یاد شیرمردان روز های جنگ که به قول مرحوم ابوالفضل سپهر این روزها کلکسیون درد شده اند را با کمک هم زنده کنیم . باشد که همه در ثواب این کار شریک باشیم .


</span></a><span lang="AR-SA" dir="RTL" style="font-size:9.0pt;font-family:"Arial","sans-serif";mso-ascii-font-family:   Calibri;mso-ascii-theme-font:minor-latin;mso-hansi-font-family:Calibri;   mso-hansi-theme-font:minor-latin;mso-bidi-font-family:Arial;mso-bidi-theme-font:   minor-bidi">طرح نفس های خسته</span><span dir="LTR" /><span dir="LTR" /><span style="font-size:9.0pt"><span dir="LTR" /><span dir="LTR" />

  • حاء . الف