طرح نوشت : پنجمین سالگرد پروازت مبارک حاج علی آقا . اسمت که میاد ، یاد سال های بچگیم میفتم . یاد اون روزایی که خونمون نزدیک مغازت بود . همون مغازه اسباب بازی فروشی . یادته علی آقا ؟؟ هر شب که میخاستیم بریم خونه ، از در مغازت که رد میشدم ، میومدی پیشم ، بغلم میکردی . یادته چه قدر باهام شوخی میکردی ؟ یادته چی صدات میزدم ؟ یادش بخیر ... گوشه گوشه بچگیم هستی علی آقا ... همه اسباب بازی هام ، همش یادگاری توئه رفیق ... یادته اون روز که مریض بودم مامانم میخاست ببردم دکتر ، هر کاری کرد نمیرفتم . یادته آورد منو پیش شما ؟؟ یادته چی بهم گفتی ؟؟ یادته چی بهم دادی ؟؟ من همشو یادمه علی آقا . همه یادگاریاتم دارم ... اما تو رفتی ... رفتی و در مغازت بسته شد ... رفتی و مغازت شد همه چیز فروشی !! معمولن تو خیلی کشورا همچین جاهایی رو موزه میکنن اما ... بگذریم . علی آقا یادم نمیره شب شهادتتو ... ساعت 8 شب غسالخانه پایین شهر ... منتظر بودم بیایی .. رسیدی . تا اومدی دویدم سمتت . یادته چی شد ؟ حرفای منو گریه خیلی ها رو یادته ؟ بیرونم کردن گفتن برو بچه !! اینجا برا تو خوب نیس ! اما من که ولت نمیکردم ! یادته همش اسمتو صدا میکردم ؟ یادش بخیر . یواشکی دوباره برگشتم پیشت ... یادم نمیره برا مراسمای تو از مدرسه در رفتم تا بتونم بیام ... یادش بخیر علی آقا ... رفیق ، گذاشتی رفتی و ما رو تنها گذاشتی ؟ علی آقا میشه به یاد قدیما دستمو بگیری و کمکم کنی ؟ میشه کمکم کنی تو این امتحانای خدا رفوزه نشم ؟؟؟
حال نوشت : خدایا به هیچ خونه ای مریض نده ... اگه دادی ، مادر مریض نده !!
- ۹۲/۱۲/۱۱
چه طوری رفیق؟؟
یه سر به ما بزن هرچند می دونم مشغول شکستن شاخ درس هستی....
موفق باشی