داشت تو خیابون قدم میزد . یه بویی حس کرد .
- به به چه کبابی !!!
جلوتر رفت . دید بوی کباب تازه بوده . آره یه بچه ای که کباب شده بود .
نگاه کرد . خندید .
و رفت ......
سر افطار برای مسلمانان مظلوم هم دعا کنیم
اما یه تو فیق اجباری : زین پس داستانک یا همون داستان های خیلی خیلی خیلی کوتاه ، حاصل قلم شکسته ما را هم در کنار طرح های صد تا یه غاز حقیر ، تحمل فرمایید . البته تا دلتون میخاد ایراد بگیرین . شاید یه کم بهتر شد این قلم .
- ۲ نظر
- ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۱