نـــــــــی نما

رویای روز های کودکی ام کشف درمان امراض بود ! تا اینکه به خودم آمدم و دوربین در دستم دیدم .... با دوربین در دست هنوز به فکر درمان بودم که دوباره روزگار قرعه عکاسی به نامم زد . این بار رادیولوژیست شدم !

دل نوشتام

دروازه بندگی ام را به توپ بسته ،

شیطان

تو بیا و دفاع آخرم شو ...

غروب دوازدهم رمضان المبارک  *  حاء . الف

سفارش شهدا

شهید والا مقام حمید رضا محمدی

خود را آماده جنگ های آینده کنید ، زیرا که اسلام همیشه با کفر در جنگ است .

کتابخونه

یادداشت های روزانه سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق

کتابی که حضرت امام خامنه ای مد ظله العالی تاکید بر ترجمه آن به زبان های عربی و انگلیسی داشتند . خواندن این کتاب خالی از لطف نیست ...

پربیننده ترین مطالب
پیوندها

قبله نما را که دست میگیرم 

همیشه عقربه اش سمتم بوده !

و همیشه در این فکر که گویا 

پشت کرده ام به تو ، دوباره ...

اما غافل از اینکه 

تو همیشه در دلم بوده ای و من ، 

هیچ وقت نفهمیدم .............................

 

  • حاء . الف


مدتی صبر کنید

حاء . الف

در دسترس نیست

بر می گردیم با دست پر

به امید خدا .....................

یا حق .

  • حاء . الف

یوسف فقط یک زلیخا دیده بود ،

آن هم در چه دورانی !

.

.

.

خدایا روزی هزار هزار ، زلیخا در معابر ، رژه می روند

باور کن سخت است

کمک کن !


برداشت از سخن حجت الاسلام ماندگاری ، سمت خدا


  • حاء . الف


طرح نوشت : تقدیم به دخترانی از سرزمینم که برایشان لایک خدا مهم است نه لایک چشم های هرزه !
میلاد با سعادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز ملی دختران مبارک . همه چیز گویاست .... حرفی نمیزنم !
خط خطی دل : معمولاً پاره شدن ها سنگین اند ! بند دل گویا مستثنا می باشد از این عده ! همیشه پاره شدنش ، سبکم کرده است ....
توجه ! : حاء . الف با دلی پر ، برخواهد گشت . منتظر باشید
  • حاء . الف

نمیدانم

لُنگ ها ، مانتو شده اند

یا

مانتو ها ، لُنگ !

اما خوب میدانم

که ایمانمان ،

بد جور لَنگ میزند ....

  • حاء . الف

نیوتون کور خوانده

فکر میکرد زمین همه چیز را می کِشد 

خونت را که به آسمان پرت کرد

به زمین برنگشت

این همان کشش بود که نیوتون نفهمیده بود !



علی اصغر حسین . خون گلویش را که پدر ، به آسمان پرت کرد ، عرشیان به تبرک بردند ....

  • حاء . الف


طرح نوشت : قلمم را برداشتم . بسم الله گفتم . این بار خواستم از خود خودت حرف بزنم . نه غربتت . نه روضه ات و نه هیچ چیز دیگر . فقط خود خودت . نام تو و سایر ائمه بقیع که می آید ، غربت بقیع ، نا خود آگاه در اذهان تداعی می شود . بله همه این ها هست ، بر منکرش هم لعنت . اما تو فقط این ها نیستی . کم تر شده که دقیقاً به خودت فکر کنم . به باغ خرمایت و سوراخ های دیوارش هنگام برداشت محصول . به گمنامی ات هنگام بخشش . به قاطعیتت هنگام برخورد با گناه ... تو رئیس مذهب مایی و من هنوز شیعه نیستم . آقا ، شاگرد تنبل کلاس ، میپذیری ؟
خط حطی دل : از همه خط کش های دنیا دلگیرم . پای وصل کردن من به تو که می رسد ، همیشه کج می شوند .... !
  • حاء . الف

کمان را برداشت

_ کجا را بزنم ؟

_ مگر سفیدیِ حیایش را نمی بینی ؟ 

تیر رها شد ....

چشمش را که باز کرد ،

مجذوب ساپورت های رنگارنگ شهر بود !

و حیا ، بی حیا .

  • حاء . الف

بد حال بودم . در بستر خوابیده . طبیبی حاذق آمد بر بالینم . دست دراز کرد . نبضم را گرفت . خوب دردم را فهمیده بود . یک یک نام بلاد ها را می برد . ایران ... سوریه ... ترکیه ... عربستان ... عراق ... تا گفت عراق ، نبضم تند تر شد . این بار نام شهر های عراق را می برد . بغداد ... سامرا ... نجف ... بصره ... کربلا ....... باز نبضم سرعت گرفت . تا نام تو را برد ، در جا نشستم ... آری حسین همان لیلای من است . گفت : دردت فقط به حسین دوا شود ، خلاص ....

  • حاء . الف

بچه که بودیم خاک بازی میکردیم 

مادر میامد و مانع میشد : 

که لباس هایت کثیف می شوند و خاکی میشوی و .... 

اما بزرگتر شدیم 

هنوز بازی میکنیم 

این بار دنیا بازی !

اما دیگر مادری نیست که بگوید 

مواظب باش کثیف می شوی !!!

  • حاء . الف