عروس علی شد . حالا با هر نیتی . اما انگار نفهمیده بود کریم یعنی چه .... دلش را وعده عروس خلیفه شدن برد ، چشمش بسته شد ...
چشمش را که باز کرد ، همسرش ، پسر علی ، افطار ، سر تشت بود . کمی پشیمان بود ، اما به فکر خلیفه افتاد و قصر و عروسی و ..... پشیمانی فراموشی گرفت . وجدان رفت . همه چیز رفت . حتی عروس خلیفه شدن . چشمانش حالا خوب باز شده بود . معامله اش دو سر سوخت بود . دو سر ضرر ... هم پسر علی ، هم عروسی خلیفه .
جعده بنت اشعث ، لعنت الله علیه ....
- ۹۲/۰۵/۰۲