از در وارد شد .
- بر پا
- بشینید . کارنامه هایی که قرار بود بابا هاتون امضا کنن رو بزارین رو میز .
دوباره بغض گلوشو گرفت . میز اول ... دوم .... سوم .... هر چی بهش نزدیک تر میشد ، بغضش بیشتر میشد ... تا اینکه رسید بالا سرش
- پس امضاش کو ؟ مگه تو بابا نداری ؟
- خانم اجازه ؟ نه !!!
- یعنی چی ؟ منو مسخره کردی بچه ؟ از کلاس بیرونت کنم ؟
بغضش ترکید . با گریه گفت :
- نه به خدا . آخه مامانم میگه ، بابا رفته پیش خدا ....
نمیدونس چی جواب بده . اشک از زیر شیشه بزرگ عینکش سرازیر شد ....
- بر پا
- بشینید . کارنامه هایی که قرار بود بابا هاتون امضا کنن رو بزارین رو میز .
دوباره بغض گلوشو گرفت . میز اول ... دوم .... سوم .... هر چی بهش نزدیک تر میشد ، بغضش بیشتر میشد ... تا اینکه رسید بالا سرش
- پس امضاش کو ؟ مگه تو بابا نداری ؟
- خانم اجازه ؟ نه !!!
- یعنی چی ؟ منو مسخره کردی بچه ؟ از کلاس بیرونت کنم ؟
بغضش ترکید . با گریه گفت :
- نه به خدا . آخه مامانم میگه ، بابا رفته پیش خدا ....
نمیدونس چی جواب بده . اشک از زیر شیشه بزرگ عینکش سرازیر شد ....
- ۱۷ نظر
- ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۰۰:۳۱